علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

دختر عمه و ...

دختر عمه ریزه بعد از چندین ماه بیماری و درد و رنج و ناراحتی اطرافیان در 50امین روز بستری اش تو آی سی یو به رحمت خدا رفت. روحش شاد. عید فطر با دایی ریزه و خانمش رفتیم آقداش و فرداش حمزه علی و بعد هم اصفهان برای عیادت دختر عمه. پنج شنبه شب هم آمدیم خانه عمه هم سر بزنیم و هم دلداری اش بدیم. عمه خیلی داغون و ناراحت بود. نگران زمین گیر شدن دخترش بود. عمه ای که همیشه دوست داشت بچه هاش برن سر کار و ... حالا دیگه از سر کار رفتن دخترش راضی نبود و می گفت حالش رو وخیم تر کرده... از دخترش ناراحت بود که به حرفش گوش نکرده و به خودش نرسیده و اصرار داشته بره سر کلاس... از داماد دلخور بود که درست رسیدگی نکرده...خلاصه گویا اختلافاتی هم اخیرا بینشون پیش آمد...
21 تير 1395

دادگاه و دفترخانه

انقدر مسائل پیچیده تو این مدت یک سال و چند ماه و بیشتر بعد از عید پیش اومده که گاهی آدم هنگ می کنه. متاسفانه علی رغم تلاش ها جهت حل مسائل و مشکلات و نپاشیدن یک زندگی از سمت خود داماد و بعد خانواده ها، مشکلات حل نشد یا در واقع کامل حل نشد. گاهی خود فرهنگ خانواده خود مشکل است! برخی مشکلات حل نشدنی است!!! آدم ها تغییر ناپذیرند و عشق و علاقه اجباری نیست!!! نمی توان دختری را به زور وادار به ازدواج با پسر مد نظر خانواده کرد و نمی توان پسری را وادار کرد که از اصول زندگی خود کوتاه بیاید. شاید بتواند از فروع کوتاه بیاید اما از اصول نه!!! فکر نمی کنم کسی از شنیدن پاشیده شدن زندگی زوجی خوشحال شود! مگر اینکه مریض باشد! گاهی حل مشکل، جدایی است.....
12 تير 1395
1